۵ اصل در روانشناسی فروش

محتوایی که در اینجا مطالعه خواهید کرد
امتیاز دهید

میخوام در مورد ۵ تا اصل تو روانشناسی فروش صحبت بکنم. اگر کتاب فروش به توان دو رو خونده باشی میدونی دارم چی میگم. اگر نخونده باشی، پس نمیدونی و حتما باید این مطلب رو بخونی.

ببین تو اگر محصولت بهترین محصول دنیا هم باشه اما اگر مشتری هنگام خرید احساس خوب نداشته باشه، احتمال این که اون خرید صورت بگیره خیلی کمه. کلی فاکتور برای بالا بردن فروش وجود داره؛ مثل تن صدا، کلمات، لحن، زبان بدن، برخورد خوب و لبخند به مشتری، ظاهر آراسته و مناسب، تکنیک های تخفیف گذاری و … . اما اگر شما اصول فروش رو بلد نباشی، به عبارتی قبولشون نکنی همیشه کارت توی فروش میلنگه. ادامه این مقاله رو بخون چون میخوام 5 اصل مهم در روانشناسی فروش رو کامل توضیح بدم.

اصل اول در روانشناسی فروش: همه آدم ها فروشنده هستن

اصل اول در روانشناسی فروش: همه آدم ها فروشنده هستن

همه آدم ها فروشندن یعنی چی؟ خیلی از آدم ها وقتی دارن محصول فیزیکی مثل لباش، کفش، خوراکی و … میفروشن اسم خودشون رو میذارن فروشنده. یا وقتی دارن بازاریابی میکنن اسمشون رو میذارن فروشنده. وقتی دارن دستفروشی میکنن میگن آره من فروشندم. ولی جالبه وقتی یه نفر پزشکه و داره مریض ها رو درمان میکنه، فکر نمیکنه که فروشندست. کسی که داره وکالت میکنه فکر نمیکنه که فروشندست. آرایشگرها فکر نمیکنن که فروشندن.

آموزش که فروختنی نیست!

یه نفر از من یه سوال پرسید: من تو کارم فروش ندارم، کار من آموزشه. میتونی به من هم کمک کنی؟ گفتم کی محصولت رو میخره؟ گفت نه من که چیزی نمیفروشم؛ من فقط آموزش میدم. گفتم خُب باشه. به چه کسایی آموزش میدی و چی آموزش میدی؟ گفت آموزش میکاپ و اینجور چیزها به آرایشگرها. ازش پرسیدم بهت پول هم میدن؟ گفت آره دیگه. گفتم پس داری این رو میفروشی. تو در واقع داری محصول آموزشی میفروشی.

  • یه دکتر چی میفروشه؟ درمان.
  • یه مهندس چی میفروشه؟ طرح هاش رو.
  • یه وکیل چی میفروشه؟ توانش برای دفاع از تو رو.

پس در نهایت میرسیم به این مورد از اصول فروش که میگه همه آدم ها فروشندن. هر کسی که داره چیزی رو ارائه میده در واقع داره اون رو میفروشه. اگر داره در قبالش پول دریافت میکنه پس داره میفروشه.

مهم ترین مهارت برای رسیدن به افزایش درآمد

اگر ما بتونیم مهارتمون رو در فروش بالا ببریم، مشتری های بیشتری پیدا میکنیم. اگر مشتری بیشتری داشته باشیم، فروش بیشتری خواهیم داشت و بهتر و بیشتر میتونیم پول دربیاریم. پس مهم ترین مهارتی که یه آدم برای افزایش درآمدش باید یاد بگیره، فروشه؛ باید اصول فروش رو بلد باشه. اگر بتونی مهارت فروشت رو افزایش بدی؛ اگر بتونی کاری بکنی که آدم ها باهات ارتباط بهتری بگیرن؛ نیازشون رو بهتر کشف کنی؛ به سوالاتشون پاسخ بدی و در نهایت به اقدام وادارشون بکنی درآمد بیشنری خواهی داشت. میزان درآمد شما با مهارت فروش شما ارتباط مسقیم داره. راه های افزایش درآمد رو هم یه نگاهی بنداز.

زمانتون رو عمده نفروشید

زمانتون رو عمده نفروشید

جالبه، معمولا اشتباه بزرگی که کارمندها میکنن اینه که زمانشون رو عمده فروشی میکنن. یعنی یکی از دلایلی که کارمندها درآمدشون ثابته و نمیتونن درآمدشون رو رشد بدن همینه. کارمندها توافق میکنن که یه مقدار پول بگیرن و در ازاش یه مدت مشخصی رو کار کنن. یعنی صاحبکار اون کارمند، اون رو عمده خریده و داره اون رو خُرد خُرد میفروشه. مثلا اگه داره ماهیانه دو میلیون تومن بهش حقوق میده، 20 میلیون تومن خودش پول درمیاره. این یعنی اگر من و شما روانشناسی فروش رو بلد باشیم و یاد بگیریم درست بفروشیم و مهارتمون رو در فروش تقویت کنیم میتونیم خیلی پیشرفت کنیم. البته کارمندها در 90 درصد مواقع نمیتونن این کار رو بکنن چون دنبال امنیت بودن. چون دنبال امنیت بودن پس خودشون و زمانشون رو عمده فروختن که همین مسئله باعث میشه درآمدشون افزایش پیدا نکنه.

دو تا آدم یکسان با سطح مهارت یکسان و با درآمد متفاوت، فقط مهارت فروشندگیشونه که فرق میکنه. پس میزان درآمد تو با مهارت فروش تو ارتباط مستقیم داره. یعنی اگر اصول فروش رو بلد باشی، اگر راجع به روانشناسی فروش اطلاعات کافی داشته باشی، خیلی راحت میتونی درآمدت رو افزایش بدی.

اصل دوم در روانشناسی فروش: فروش برای مشتری انجام میشه، نه بر روی اون

دومین مورد از اصول فروش اینه؛ حالا یعنی چی؟ یعنی فروش یه فن نیست که تو روی مشتری پیاده کنی و ضربه فنیش بکنی. اینجوری نیست که تو سود ببری و اون ضرر بکنه. یه فنی نیست که روی مشتری انجام بشه؛ فروش فنی هست که برای مشتری انجام میشه. فروش فنیه که به مشتری کمک میکنه تصمیم بهتری بگیره. کمک میکنه موانع درونیش در برابر خرید رو از بین ببره. فروش تکنیکیه که کمک میکنه من به عنوان فروشنده بتونم نتایج بهتری بگیرم؛ بتونم درآمد بیشتری داشته باشم؛ به آدم های بیشتری کمک کنم؛ همینطور خدماتم رو به آدم های بیشتری معرفی کنم.

فروش باید به نفع مشتری باشه

معمولا تو فروش یه اتفاق بدی میوفته. ما تو فضای فروش، آدم ها رو طعمه میبینیم. آدم ها رو پول میبینیم و این اتفاق خیلی بدیه؛ چرا؟ به خاطر این که نه تنها به اون آدم کمک نمیکنیم بلکه خودمون هم به پول نمیرسیم. ممکنه یه مدت خیلی کوتاهی به پول برسیم ولی بعدش همه چی خراب میشه. آدم های قوی، معتبر و پولدار آدم هایی هستن که دارن یه کاری رو بلندمدت انجام میدن؛ آدم هایی هستن که در طول زمان اعتبار به دست میارن. پس طبق این اصل در روانشناسی فروش، فروش شما باید به نفع مشتری باشه. اگر یه جایی احساس کردید که این فروش به نفع مشتریتون نیست نباید بهش بفروشید.

تو بعد از این که اصول فروش رو به صورت حرفه ای آموزش میبینی میتونی به هر کسی، هر چیزی بفروشی. ولی دو جا نباید بفروشی؛ هیچ گاه چیزی رو به کسی نفروش که به نفعش نیست و کسی رو مجبور به انجام کاری نکن که به نفعش نیست.

کی میتونی این کار رو بکنی و عذاب وجدان نگیری؟ زمانی که به نفعش باشه؛ اون محصولی که داری میفروشی به درد مشتری بخوره و مناسبش باشه. خیلی موقع ها ما محصولاتی رو میخریم که مناسمون نیست و این آسیب میزنه. این اصل در روانشناسی فروش میگه نقش فروشنده، کمک به خریدار برای گرفتن بهترین تصمیمه. مثلا فروش مواد مخدر ممکنه برای فروشنده سود داشته باشه ولی اون فروشنده با اون فروشش داره یه آدمی رو نابود میکنه. مثال های دیگه مثل: فروش واکسن تقلبی، داروی تاریخ مصرف گذشته و … .

اصل سوم در روانشناسی فروش: فروشنده نقش مشاور رو داره

اصل سوم در روانشناسی فروش: فروشنده نقش مشاور رو داره

برعکس تصور عمده آدم ها که فکر میکنن فروشنده یعنی یه آدم وراج، فروشنده کسیه که خوب گوش میکنه. در واقع فروش شما پشت گوش های شماست. زمانی که درست گوش میکنی، بهتر میفروشی؛ راحت تر آدم ها رو متقاعد میکنی؛ مشتری ها راحت باهات ارتباط برقرار میکنن؛ راحت تر بهت اعتماد میکنن و همینطور بهت علاقه پیدا میکنن. زمانی که آدم ها بهت علاقمند بشن راحت تر ازت خرید میکنن. این دقیقا همون کاریه که باید انجام بدی. باید اعتماد ایجاد بکنی؛ چجوری؟ از طریق گوش هات. اگر فکر میکنی که هر چقدر بیشتر برای مشتری صحبت کنی بهتره و نتیجه بهتری میگیری کاملا اشتباهه. تو توی مذاکره هر چقدر بیشتر گوش بکنی، همونقدر برنده تری.

گوش کردن به حرف های مشتری به چه دردی میخوره؟

فروشنده های حرفه ای به جای این که زیاد حرف بزنن، سوال های خیلی خوبی میپرسن. برایان تریسی میگه: “زمانی که شما وارد فروش میشید، وارد میشید که امرار معاش کنید و پول دربیارید. زمانی که این مهارت و حرفه وارد شما میشه، زندگیتون رو به کل دگرگون میکنه.” یعنی زمانی که من فروش رو یاد میگیرم نه تنها در فرایند فروش، بلکه همه جا میتونم پول دربیارم. نصف مشتری ها خودشون هم نمیدونن چی میخوان. به خاطر همینه که گوش دادن باعث میشه شما بفهمین مشتری چی میخواد. شما اگر سوالات درست رو بپرسی میتونی نیاز مشتریت رو تشخیص بدی، میتونی بفهمی دنبال چیه حتی اگر خودش ندونه.

Social Listening

یکی از کارهایی که حتی برندهای بزرگ باید انجام بدن سوشال لیسنینگ (Social Listening) هست. که ببینن تو فضای اجتماعی چی دارن در موردشون میگن. این، یکی از کارهاییه که برندها حتما باید انجام بدن. به عبارتی این کلمه یعنی شنیدن این که در مورد برند من توی شبکه های اجتماعی چه خبره.

مگه یه مدرس هم میتونه بشنوه؟

بله صد درصد. یه مدرس توی کامنت هاش، تو دایرکت هاش، تو اعتراضات مشتری هاش، توی کلاسش میتونه از قیافه آدم ها اطلاعات به دست بیاره. مثلا زمانی که چهره آدم ها گرفته ست؛ یا تعجب میکنن؛ زمانی که سوال میپرسن. این موقعیت خیلی برای مدرس ها پیش اومده که یه نفر همینجوری خیره مونده و زُل زده. خُب اون مدرس میفهمه که اون شخص اصلا به حرف هاش گوش نمیده. در واقع اون ذهن‌آگاهی که اون آدم باید داشته باشه رو نداره.

به نظر من از مهم ترین اصول فروش گوش کردنه. چون زمانی که تو خوب گوش میکنی خیلی موقع ها به حرف هایی که پشت حرف های آدم ها زده میشه گوش میکنی. یعنی یه چیزی میگه اما خودش نمیدونه چی میگه؛ ولی اگر تو فروشنده حرفه ای باشی میفهمی چی میگه. بعد بهش میگی منظورت فلان چیزه؟ مشتری هم میگه آره آره خدا خیرت بده همین رو میخواستم بگم. این همون جاییه که تو میتونی مطمئن باشی شناخت کافی رو از مشتری پیدا کردی و حالا میتونی پیشنهادت رو بدی. پس طبق این اصل روانشناسی فروش، فروشنده نقش مشاور رو داره. اینجوری نیست که فروشنده زیاد حرف بزنه. اتفاقا هر چقدر بیشتر گوش کنه، بهتر میتونه نتیجه بگیره.

چجوری بفهمیم بهترین سوال مناسب شغل ما چیه؟

چجوری بفهمیم بهترین سوال مناسب شغل ما چیه؟

برای این که بفهمین سوال های درست چیه، سرچ کنین. یکی از ابزارها برای این کار، سرچ کردنه. سوالات مناسب در فروش رو سرچ کنین.

چه چیزی دارم میفروشم؟

شما حتما باید اطلاعات کاملی راجع به خدمات و محصولی که دارید میفروشید داشته باشید. باید محصولتون رو کامل بشناسید.

چه نوع سوال هایی باید از مشتری بپرسیم؟

سوال باید مطابق نیاز مشتری باشه. روانشناسی فروش میگه ما باید سوال های مناسب بپرسیم. در کل سه دسته سوال داریم:

  1. سوالات باز
  2. سوالات بسته
  3. سوالات محاوره ای

سوالات باز (بررسی باز)

به این دلیل نام این بررسی رو باز میذاریم که این نوع بررسی معمولا موضوع جدیدی رو باز میکنه. تو این نوع بررسی معمولا سوالات باز میپرسیم که هدف اون ها باز کردن موضوعات جدید و گرفتن اطلاعاته. از طریق سوالات باز، از صحبت های مشتری و پاسخی که به سوالات شما میده، اطلاعات زیادی در مورد اون و کارش به دست میارید. اون ها کاملا باز و شفاف در مورد کار و موقعیت کنونی صحبت میکنن.

بعضی ها اعتقاد دارن که این کلمات پرسشی (چه کسی، چه چیزی، کجا، چه وقت و چرا) کلمات خوبی برای آغاز جملات پرسشی هستن. من مخالف این موضوع هستم. به نظر من چنین سوالاتی بسیار محدودن و بیشتر از یک یا دو کلمه پاسخ ندارن؛ در واقع شما نمیتونید انتظار صحبت ۱۵ دقیقه ای از این کلمات پرسشی داشته باشید. به جای این کلمات من این جملات رو بیشتر استفاده میکنم.

  • به من بگو …
  • برام در مورد … صحبت کن
  • از چه راهی میشه …
  • کمکم کن بدونم …
  • میتونی در مورد … بیشتر توضیح بدی
  • افکار/ عقاید/ تجارب
  • عکس العمل شما چجوریه اگر …
  • امکانش هست برام تحلیل کنی …
  • لطفاً برام توضیح بده چطور …
  • برای موضوع … دیگه چه راهی به نظرت میرسه
  • امکانش هست منظور از … رو بیشتر باز کنی
  • اگر میتونستی یک … رو طراحی کنی چه شکلی داشت، اون رو چطوری در نظر میگیری

سوالات بسته

برخلاف سوالات باز، سؤالات بسته برای گرفتن اطلاعات و شروع بحث استفاده نمیشه. دقیقاً برعکس وقتی شما از فردی سوالات بسته میپرسید که میخواید اطلاعات خاصی رو دریافت کنید یا اینکه میخواید برای موضوع خاصی از مشتری تایید بگیرید. عموما پاسخ سؤالات بسته یک کلمه هست؛ یا اینکه اصلا به جواب بله یا خیر منجر میشه. بررسی های بسته نسبت به بررسی های باز قدرت کمتری دارن و معمولا فشار عصبی رو در طرفین صحبت بالا میبرن، چرا که شما برای گرفتن تایید در مورد موضوع خاصی این سوال رو پرسیدید. مشتری میتونه نظر شما رو تایید یا رد کنه و همین موضوع باعث افزایش فشار عصبی میشه. میتونید برای سوال های بسته از این کلمه ها و عبارت ها استفاده کنید:

  • آیا …
  • دارید؟
  • هستن؟
  • خواهند بود؟
  • نخواهند بود؟
  • موافقید؟
  • نمیتونید؟
  • میتونید؟

چون این سوال ها برای گرفتن اطلاعات خاص استفاده میشه به روند فروش ما کمک خیلی زیادی میکنه.

سوالات محاوره ای

در بین سوالات ما، سوالاتی هستن که محبوبیت بیشتری دارن. اینگونه سوال ها معمولا آرامش بخش تر و طبیعی تر هستن و به روال طبیعی مکالمه نزدیک ترن. از سوال های محاوره ای معمولا برای برگردوندن روال مذاکره به یک مکالمه عادی استفاده میشه. این سوال ها به تنهایی تعریف خاص و منحصر به فردی ندارن. این مدل سوال ها ترکیبی از سوالات باز و بسته هستن و بیشتر به سوالات متداول مکالمات عادی نزدیکن.

یکی دیگه از مسائل مهم در بررسی اینه که برای پرسیدن سوال اجازه بگیرید. این موضوع به شکستن گارد اولیه مشتری کمک میکنه. به عنوان مثال: آقای محمدی ما تاکنون تونستیم با راه حل های آموزشی خود به صدها شرکت کمک کنیم. شاید بتونیم به شما هم کمک کنیم؛ اما نمیدونم که این کار حتما علمی هست یا نه. اما برای اینکه شما هم مطمئن بشید، میتونم چند سوال ازتون بپرسم؟ هنگامی که به شما اجازه پرسیدن دادن، باید سوال های از قبل طرح شده تون رو مطرح کنید. پاسخ های شما به مشتری کمک میکنه که بهترین راه حل ها رو انتخاب کنید. سوالات مناسب بپرسید یا اطلاعات مناسب بگیرید؛ و راه حل های درست رو اتخاذ کنید. کیفیت سوالات شما و اعتماد به نفس شما تعیین کننده نتیجه شماست.

تو وقتی داری شروع میکنی از مشتریت سوال بپرسی انگار یه قیف درست میکنی. از سوال های خیلی گسترده شروع میشه؛ اون آدم رو درگیر میکنی و بعد به سوالات خاص میرسی. انگار سوال هات از سوال های گسترده شروع میشه و کم کم میرسی به سوال های خاص و مشخص صنعت خودن.

اصل چهارم در روانشناسی فروش: اصل پرسپکتیو (زاویه دید)

اصل چهارم در روانشناسی فروش: اصل پرسپکتیو (زاویه دید)

این اصل میگه به ازای یک حقیقت واحد، هزاران واقعیت وجود داره که به زاویه دید شما بستگی داره. بذارید یه مثال براتون بزنم که مفهومش راحت تر براتون جا بیفته.

ناو جنگی یا فانوس دریایی؟

یه زمانی که یه جنگی به پا بوده، یک ناو، توی مه و تاریکی در حال حرکت بوده. این ناو، ناو جنگی بوده و داشته از منطقه نظامی به سمت کشور خودش حرکت میکرده. میبینن که از دور یک نور داره به سمتشون میاد. میگن که این اگر همینجوری ادامه بده میخوره به ما و هر دو نابود میشیم. بیسیم چی بهشون بیسیم میزنه و میگه سلام اینجا ناو x هست. لطفا مسیرتون رو عوض کنید. اگر به این مسیرتون ادامه بدید با هم برخورد میکنیم. پیامی که از اون طرف برای این ناو مخابره میشه این بود: سلام ما نمیتونیم مسیرمون رو عوض کنیم. این شمایین که باید مسیرتون رو عوض کنید. به بیسیم چی بر میخوره. میگه بذار بگم که ما ناو جنگی هستیم تا بترسن. بهشون بیسم میزنه که سلام اینجا ناو جنگی x هست. لطفا مسیرتون رو عوض کنید تا با هم برخورد نکنیم.

دوباره از اون طرف پیام میاد که: ولی ما نمیتونیم مسیرمون رو عوض کنیم، شما باید مسیرتون رو عوض کنید. بیسیم چی دیگه عصبانی میشه و میره به کاپیتان کشتی خبر میده. کاپیتان هم عصبانی میشه، بیسیم رو برمیداره و میگه: سلام من کاپیتان این ناو جنگی هستم. مقدار خیلی زیادی هم تسلیحات جنگی داریم؛ یا مسیرتون رو عوض کنید یا میزنیم پودرتون میکنیم. دوباره پیام میاد که سلام کاپیتان؛ باعث افتخاره که من دارم باهاتون صحبت میکنم، آوازه خود شما و ناو شما به گوش من رسیده و دقیقا هم میدونم چقدر تسلیحات جنگی دارید ولی این شمایین که باید مسیرتون رو عوض کنید چون ما یک فانوس دریایی هستیم.

نباید فقط از زاویه دید خودت نگاه کنی

خیلی موقع ها تو داری از زاویه دید خودت به موضوع نگاه میکنی. میگی که بالاخره من ناو جنگی ام، اون داره به سمت من میاد پس باید مسیرش رو عوض کنه. غافل از این که اون فانوس دریاییه. تویی که باید مسیرت رو عوض کنی و از یه زاویه دیگه نگاه کنی. تو نمیتونی از مشتری هات انتظار داشته باشی مثل تو فکر بکنن. چهارمین اصل از اصول فروش، اصل پرسپکتیو (زاویه دید) یعنی همین. به ازای یک حقیقت واحد، هزاران واقعیت وجود داره که به زاویه دید ما بستگی داره.

اگه محصولت گرونه قبول کن

اگه محصولت گرونه قبول کن

وقتی مشتری میگه گرونه، حتما گرونه دیگه. اما آیا منظورش اینه که محصولت رو ارزون تر ارائه بدی؟ نه. اول از زاویه دید اون ببین. اگر از زاویه دید اون نبینی تو این شرایط که مشتری داره مدام روی گرون بودن محصول پافشاری میکنه تویی که فروشنده ای اعصابت خرد میشه و عصبانی میشی. میگی اصلا برو از جایی که ارزون تره بخر. اتفاقا آدم ها اینجور مواقع خیلی حرف گوش کن میشن. میرن از جای ارزون تر خرید میکنن. تو به عنوان فروشنده باید این رو درک کنی که مشتری نمیتونه زاویه دیدش رو عوض کنه. این تویی که باید پرسپکتیوت رو تغییر بدی.

پس وقتی مشتری گفت محصول شما گرونه باید قبول کنی. مثلا بگی آره حق دارید قیمتش نسبت به یه محصول معمولی بالاتره اما تو هم از زاویه دید من ببین. ببین کیفیت محصول من متفاوته، مواد اولیه ای که برای تولیدش استفاده شده متفاوته، مزایای محصول من خیلی بیشتر از مزایای محصول رقباست. در نهایت خدمات پس از فروش، گارانتی و همه این موارد باعث میشه قیمت تموم شده محصول بالا بره. اما خرید این محصول بیشتر به نفع توئه. ممکنه اولش تو یه پولی بیشتر خرج کنی ولی در نهایت تو سود بیشتری میبری، رشد بیشتری میکنی، لذت بیشتری میبری، حال بهتری پیدا میکنی و … . مشتری تو قرار نیست ذهنیتش رو عوض بکنه. اول تو باید از زاویه دید مشتری ببینی و زمانی که مشتری اعتراضی میکنه که درسته باید باهاش موافقت کنی.

اگر محصولمون بهتر از محصول رقبا نبود چی؟ (اگر دو تا محصول ثابت بودن)

 تو این شرایط باید محصولت رو بهتر کنی. باید برای محصولت مزیت پیدا کنی. یه دلیل به مشتری بده که محصول تو رو انتخاب کنه. ارزش پیشنهادی داشته باش.

اصل پنجم در روانشناسی فروش: مشتری همواره تصویر کالا رو میخره

7

به عبارتی، فروش در زمان انتقال اشتیاق و حس خوب از فروشنده به خریدار اتفاق میوفته. یعنی مشتری زمانی که میخواد یه چیزی بخره، یه تصویری رو مجسم میکنه. همه آدم ها تصویری فکر میکنن. مثلا شما وقتی یه لباس میخوای بخری تصویرش رو توی ذهنت میسازی. میگی من این لباس رو میخرم، فلان مهمونی میپوشم و جلوی بقیه کیف میکنم! بقیه کالاها تصویرشون چیه؟ مثلا:

  • تصویر ساعت مچی: تصویر لاکچری
  • تصویر خوراکی: لذت خوردن اون خوراکی
  • تصویر نرم افزار حسابداری: نظمی که با این نرم افزار تو سیستم ایجاد میشه
  • تصویر پنجره برای ساختمان ساز: خوش فروش شدن ساختمون برای ساختمان ساز
  • تصویر کالای خواب: خواب راحت و آرامش یا مثلا از بین رفتن کمردرد
  • تصویر دوربین مداربسته: کنترل بیشتر روی پرسنل، استرس کمتر برای دزدی و …
  • تصویر عسل طبیعی: سلامتی
  • و …

یاد بگیر یه تصویر خوب و واحد بساز. آدم ها چندتا تصویر رو درک نمیکن. باید یاد بگیری تو ذهن مشتری فضایی بسازی که با 5 تا حسش تصورش کنه، تجسمش کنه، لمسش کنه، بشنوه و طعمش رو حس کنه. این یعنی فروشنده حرفه ای. این یعنی تو هر چیزی رو میتونی به هر کسی بفروشی.

احتمالا شما هنوز 1 درصد هم از قوانین و اصول فروش رو بلد نیستید. که این میتونه هم خبر خوبی باشه و هم خبر بد. خبر بدی هست به خاطر این که دانش کافی درباره روانشناسی فروش نداری. خبر خوبیه چون کلی مبحث هست که تو اون ها رو بلد نیستی و اگر یاد بگیری میتونی کلی فروشت رو افزایش بدی.

برای دریافت مطالب جدید در پیج اینستاگرام و کانال تلگرام جاوید مقدم عضو شید.

حتما نظراتتون رو زیر این مطلب برامون بنویسید.

 

عضویت در خبرنامه

با عضویت در خبرنامه از آخرین اخبار و مقالات باخبر شوید

اشتراک گذاری این مقاله
محتوایی که در اینجا مطالعه خواهید کرد

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *